غزلیات احمد جم
شُکر حق چونکه نظر بر این حقیر انداخته
عشق حلقوم مرا در چنگ شیر انداخته
.
باد از او می سراید ، بید از شرمندگی
پای رفتن چون ندارد سر به "زیر"انداخته
.
زیر و رو شد قیمت بازار شال و روسری
ماه من تا بر سرش شال حریر انداخته
.
"خال" بالای لبش آتش به جانم زد،،خدا
"دانه ی فلفل "چرا در "ظرف شیر" انداخته !؟
.
همچو سرو آزاد بودم ،بی خبر دیدم شبی
چشم آهویش مرا یک گوشه گیر انداخته
.
برق چشمش بر دل خشکم نشسته یا که نه
آسمان چتر ستاره بر "کویر" انداخته؟
.
بیت نابی را که از چشمش گرفتم شد غزل
عشق او شوری به شعری بی نظیر انداخته
.
#احمدجم
#بنام_همنشینان_خیالی
https://t.me/ahmadjam7