غزلیات احمد جم
در جوانی قرعه ی عزلت به ما افتاده است
هیچ کس از من نمی پرسد چرا افتاده است
.
بر ندارد از زمین ما را کسی، مانند آن
پول ناچیزی که از جیب "گدا" افتاده است
.
هر که بردارد مرا از خاک ،اندازد به خاک*
میوه ی کالم که از سنگ خطا افتاده است
.
نذر کردم مشکلاتم حل شود _از بخت من_
مشکلی در بسته ی مشکل گشا افتاده است!
.
بارالها، کاش از خلقم پشیمان می شدی
یا که می دیدی به روز من چه ها افتاده است
+ نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۹ ساعت 15:45 توسط وحید شرفی
|