غزلیات احمدجم

تنت تعبیر رویا می کند خواب پرستو را
و در نرمی ز رو برده لبت بال و پر قو را
.

مغول می تازد از هرم هراس انگیز لب هایت
و این خونخواره می بندد دو دستان هلاکو را
.

برایم هر لبی غیر از لبانت چندش آور شد  
چو وسواسی که در بشقاب خود پیدا کند مو را
.

جسارت کردم و گل بوسه ای را از لبت چیدم
گرفتم بوسه ی دوم که گفتی وای یارو را !!! 
.

لب است این ،بی پدر، آهسته تروحشی گمان
 کردی
پلنگی که به دندان می کشد  حلقوم آهو را
.

طنین جنگ می آید از آن گیسوی افشاری
چه دانستم چو نادر می ُکشی این طفل هندو را 
.

دلم پر بود و دستانم همیشه خالیِ خالیست
خدایا یا تهی کن یا برابر کن ترازو را
.

گمانم جاودان بودن از اول روزی ما بود
که ما از عشق می خوردیم و بنا نان بازو را
.

#احمدجم 
#بنام_همنشینان_خیالی
https://t.me/ahmadjam7

غزلیات احمد جم

چشم های بی کرانت شاخه ای از رود نیل
می زنم دل را  به دریای نگاهت بی دلیل 

باغ همسایه همیشه میوه اش شیرین تر است
من به این ممنوعه ها همواره می بندم دخیل

دست کوتاهم نبین، با سنگ می چینم تو را 
من که حافظ نیستم خرما بماند بر نخیل!!

تو عروس کد خدا بودی و بعد از بوسه ات
بوی خون می آمد از قنداق برنوهای ایل

استخاره کردم و از فالمان ترسیده ام 
فال تو یاسین درآمد فال من اصحاب فیل!!

#احمدجم