غزلیات احمد جم
ما دو تن بودیم و جان ما ز یک جان بوده است
اینکه بی تو زنده ام والله بهتان بوده است
من غلط کردم اگر روزی به شوخی گفته ام
همترازت دختر شاه پریان بوده است
هم قبولم داری و هم کار خود را میکنی
مثل قرآنم که در جیب رضا خان بوده است
شرمساری میکشم از دست خالی چه کنم؟
عشق، از روز ازل ناخوانده مهمان بوده است
من مگر احسان بیارم جای ایمان به خدا
فقر، هر جایی که باشد مرگ ایمان بوده است
شعر شیرین مرا خواندی و گفتی زیر لب
واقعا استادِ تو استادِ شیطان بوده است
#احمدجم
توبه شکستم که بسازم تو را
توبه شکن ،ای که بنازم تو را
عشق به بیگانه قمار بدیست
لیک محال است ببازم تو را
باربَدم، موی تو ساز من است
ناز مکن تا بنوازم تو را
جانب مسجد چو مسلمان مرو
نیک نگر به ز نمازم تو را
فاتح ام و ملک تو آنِ من است
باج مده تا که بتازم تو را
ما ز ازل هر دو یکی بوده ایم
آینه و آینه سازم تو را
طعنه به می خواری و حالم مزن
توبه شکستم که بسازم تو را
#احمدجم
پ ن
شعری که در زبان آن دخل و تصرفی نداشتم
جاری شد و کمتر از ده دقیقه کاتب گونه نوشتم
در این شهری که آهو بچه راه شیر می بندد
گمانم عشق از رو پیش ما شمشیر می بندد
شکار ما به دست دوست ممکن می شود ای دل
که صیاد از همین َپر را به پشت تیر می بندد
حدیث حلقه ی موی فرت در شهر پیچید و
هنوزم پهلوان دور خودش زنجیر می بندد
(شما شان نزول کل آیاتی) و شیخ ما
خدایش را به بند آیه و تفسیر می بندد
بیا پرواز کن بامن به سوی هرچه باداباد
وگرنه بال ما را تا ابد تقدیر می بندد...
#احمدجم
آسمان بودم و می خواست زمین گیر کند
عشق آمد که مرا یک شبه تسخیر کند
من سپردم دل خود را به مه چارده ای
تا خداوند چه خواهد ،و چه تدبیر کند
دارد امید رهایی بشر از لغزش پا
راه برگشت ندارد دل اگر گیر کند
قادسیه ست دو ابروی هلالش یعنی
هر چه خواهد بکند با دم شمشیر کند
داده پیغام مرا می کشد او آخر سر
من همه ترسم ازین است که او دیر کند
#احمدجم
خنده اش ضرب شکفتن به توان پسته ها
خنده هایش علّت نرخ گران پسته ها
باد نقل خنده اش را پیش باغ پسته برد
باز مانده از همان موقع دهان پسته ها
از قدیمی های رفسنجان شنیدم ،سبزه ای_
شوخ می ریزد تبسم را به جان پسته ها
خنده اش دل را به یغما می برد،مانند آن
بچه ی تخسی که فهمیده نشان پسته ها ...
او ولی از بختِ بد سهمِ منِ بیچاره نیست
ما فقیریم و نشسته در گمان پسته ها
کاش برگ پسته بودم تا سراپا میشدم
کاسه ی دریوزگی در آسمان پسته ها
خوش نیامد مزه ام هرگز به کام هیچکس
من که ام؟ بادامِ تلخی در میان پسته ها...
#احمدجم