غزلیات احمدجم
بمان دنیا بپوشم بر تنت شولای عرفان را
وگرنه می خورد دیو سیاهی روح دوران را
برو زاهد به علم خود عمل کن گر خرد داری
شتر هم می کشد بر دوش خود سی جزء قرآن را
"فقیر" از هر" فقیهی "بهتر از خالق خبر دارد
"گدای کوچه "می داند نشان "منزل خان" را...
به عشق آبادِ رویاها بدل خواهد شد این دنیا
اگر در مشکلات انسان بگیرد دست انسان را
و شاید از سر تنهایی اش می گفت گرگ آمد
بیا باور کنیم این مرتبه فریاد چوپان را
دل و دین می برد دلبر ولیکن دزد باور نیست
نمک را می خوری لطفی کن و نشکن نمکدان را
بیا ایمان بیاور فصل سبز تازه ای آمد
خدای ملک خود باش و رها کن خودپرستان را
#احمدجم
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۹ ساعت 12:35 توسط وحید شرفی
|