غزلیات احمد جم
غلط بوده قیاس خنده اش با پسته ی خندان
و یا تشبیه موهایش به شب های بلوچستان
.
غلط کردم بدون درک از مستی غزل گفتم
و خیلی سرسری گفتم لبش انگور کردستان
.
چنان لب سوز و لب دوز و چنان خوش طعم و
خوش رنگ است
لبانش طعنه ها می زد به چایی های لاهیجان !
.
و فهمیدم که آن "اخم" و "لب" و "موی" ِفرَش
یعنی
""الف ها"لام" ها و"میم" های اول " قرآن "!
.
گلم با چادرش در" جمعه ای" سمت "مصلا" رفت
"غزل" گو شد از آن موقع "خطیب جمعه ی تهران"
.
صدای تق تق کفشش به جانم لرزه ای افکند
که در کرمان صدای نعره ی آغا محمد خان ...
.
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند
مجنون*
و بی زر هرکه عاشق شد گرفته درد بی درمان
.
#احمدجم
#بنام_همنشینان_خیالی
+ نوشته شده در سه شنبه دهم دی ۱۳۹۸ ساعت 21:28 توسط وحید شرفی
|